رَسپینا ی عزیزمرَسپینا ی عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
رَسا ی عزیزمرَسا ی عزیزم، تا این لحظه: 8 سال و 23 روز سن داره

حقیقتی شیرین

عاشقانه دوست دارم

سلام مامانی خوبی قربونت برم عشقم دیروز با بابایی رفتیم پیش خانم دکتر ولی شیطون حسابی من و ترسوندیااا خانم دکتر 10 دقیقه داشت دنبال صدای قلب میگشت من نفسم بند اومده بود از ترس  مامانی آخر سرخانم دکتر پیدات کرد شیطون حالا از دست من فرار میکنی میخوای منو اذییت کنی قربونت برم خانم دکتر سونو هم گرفت دوباره دیدمت عزیزم داشتی شیطونی میکردی برات بوس فرستادم عزیزم عزیزم صدای قلبت رو ضبط کردم این صدای قلب تو بهتریم آهنگ روی زمینه که هیچ آهنگ سازی نمیتونه به این قشنگی این رو بسازه شنیدن صدای قلب تو به من آرامش میده به من میفهمونه که یکی هست که به من احتیاج داره عزیزم عاشقانه دوست دارم با...
28 خرداد 1391

حرفهای دلتنگی مامان

سلام عزیزم امروز روز خوبی نبود البته غیر از صبح که مامی داشت بال در میاورد از خوشحالی آخه امروز جواب آزمایش غربالگری رو برام آوردن کوچولوی من تو از هر نظر سالمی قربونت برم مامان    فدات بشه عزیزم نمیخوام از ناراحتیها و مشکلات برات بگم عزیزم تو خودت امروز همه چی رو شنیدی من و  ببخش که اذیتت میکنم بعضی وقتا احساس میکنم که مادر خوبی نیستم برات من دوست دارم عزیزم تو وجود منی تمام زندگی منی من عاشقتم من الان خیلی ناراحتم خیلی غصه دارم فقط ازت میخوام که مادرتو ببخشی بخاطر این چند ماهی که آرامشتو ازت گرفتم  کوچولوی من مادرت عاشقانه دوست داره و منتظره که زودتر اون صورت ماهتو ببوسه ...
19 خرداد 1391

14 هفتگی

سلام به امید زندگیم 14 هفتگیت مبارک پسر یا دختر عزیزم قربونت برم که داری زودی بزرگ میشی عزیزکم مامانی دیشب اصلا خوب نخوابید همش این ور اونور میرفتم آخرشم اومدم رو زمین پیش بابایی خوابیدم ولی کمر درد گرفتم رو زمین ولی امیدوارم تو خوب خوابیده باشی امشب قرار بود بریم شام خونه مامان دورنا قورمه سبزی بخوریم ولی من صبح زنگ زدم کنسلش کردم چون حالم خوب نبود از دیشب عوضش مامان دورنا خودش با  قورمه سبزی جمعه میاد خونمون بذار از بابایی مهربون دوست داشتنیت بگم که چقدر حوامونو داره دیشب برامون یه عالمه خوراکی خرید که با هم بخوریم امروز هم از صبح زود داشت آشپزی میکرد که یه ...
10 خرداد 1391

13 هفتگی

سلام مامانی 13 هفتگیت مبارک عزیزم حسابی بزرگ شدی چند روز پیش من و بابا به همراه شما رفته بودیم برای آزمایش غربالگری نه نه نه نترسی کسی با شما کاری نداشت قربونت برم راستی اونجا من دوباره دیدمت خیلی وقت بود که ندیده بودمت دلم برات ضعف کرده بود عزیزم انقدر خوشگل بودی نمیدونی مثل یه فرشته کوچولو خوابیده بودی اون چشمای بستت خیلی ناز بود یه دماغ کوچولو داشتی یه لب قولومبه وای که من چقدر عاشقتم ولی حیف که خانم دکتر عکستو نداد که بیارم کوچولوی من میدونی که من این روزها یه کم ناراحتم ولی تو قول بده که غصه نخوری دیشب اذیتت کردم الهی بمیرم ببخشید یهو گریم گرفت از حرف بابایی ...
8 خرداد 1391

مامان ناراحت

  تو رو به خدا برای من مواظب خودت باش گریه نکن آروم بگیر به فکر زندگیت باش غصم میشه اگه بفهمم داری غصه میخوری شکایت از کسی نکن با این که خیلی دلخوری دلت نگیره مهربون عاشقتم اینو بدون دلم گرفته میدونی از هم جدا کردنمون دل نگرونتم همش اگه خطا کردم ببخش باز هم منو بخاطر تموم خوبیهات ببخش منو ببخش منو ببخش اصلا فراموشم کنو فکر کن منو نداشتی این جوری خیلی بهتره بگو  منو نخواستی برو بگو تنهایی رو خیلی زیاد دوستش داری اگه تو تنها بمونی با کسی کاری نداری    ...
8 خرداد 1391
1